چرا ما دلمان میخواهد بیشتر بفهمیم عمل کردن سخت است اگر به ما بگن سم نخور بدون تحقیق نمیخوریم ولی اگر پیامبران بگن که کاری بده میریم تحقیق میکنیم یعنی به تجربیات شخصی اعتماد بیشتری داریم چرا ما خیلی خیلی میفهمیم ولی کم در ما تحقق دارد مابرای موفق شدن تو این قضیه اول باید از حلال وحرامهای قطعی شروع کنیم بعضی گناهها تو ما مقداری رایج است از کوچک وبزرگ همه بهش مبتلا هستند مثل غیبت " آنچنان قبح موضوع از بین رفته که به عناوین مختلفی گفته میشود با اینکه احادیث زیادی درباره مذمت غیبت داریم مثل اینکه گفته شده الغیبته اشد من الزنا و.. با وجود این حرفهای شدیدی که گفته شده بازهم دیده میشه از هرجا که غیبت کاسته بشه از بین زن وشوهر کاسته نمیشه داخل خونه که هستن شروع میکن برا خودشون حرف زدن چون هم منافعشون مشترکه وهم ضررهاشون مشترکه و حال اینکه فرقی نمیکنه هر کسی هر حرفی حق نداره بزنه اگه بگی قدش بلنده غیبته اگه بگی مثلا دماغش بزرگه غیبته بعد حرفهایی میزنیم که هیچ مشکلی رو حل نمیکنه اینجوریه که آدم تمایل پیدا میکنه به جای فهمیدن بره به سمت تغییر وتبدیل، اینکه آدم دوست داره بسیاری چیزها رو در سطح عالیش بفهمه یه علت ناخوداگاهش اینه که یه شکوفاییهایی در آدم ایجاد میشه یه شعفهایی به وجود میاد که آدم گاهی اونهارو معیار عمل خودش قرار میده یعنی میخواهد همه چیز رو خوب بفهمه ولی ناخودآگاه نفس میره با این طرف که اونقدر من بفهمم بفهمم که خود به خود تغییر کنم ؛ باید بری به سمت اینکه برای خدا بفهمی نه برای خودت آدمهای بسیار دانایی بعضا به آدمهای بسیار وارسته ای مراجعه کردند وگفته اند که آقا شما به ما بگو چکار گنیم و اون هم فرموده مثلا مواظب حلال و حرامت باش ! اون میگه اینقدر من مردم رو نصیحت میکنم حالا شما به خودمان میگویید...میگه بله اگر همین حکم رو برای رضای خدا عمل کنی کافیه اگه ما همین احکام رو درست عمل کنیم میرسیم به اون جایی که باید برسیم انشاالله .