روز وشب منتظرم تا که زدلبر خبر آید
نظر بدهید |
سال حماسه سیاسی
حماسه اقتصادی
برهمگان تبریک وتسلیت باد
یا زهرا
دیروز شیطان را دیدم . در حوالی میدان ، بساطش را پهن کرده بود ؛ فریب می فروخت . مردم دورش جمع شده بودند ، هیاهو می کردند و هول می زدند و بیش تر می خواستند . توی بساطش همه چیز بود : غرور ، حرص ، دروغ و خیانت ، جاه طلبی و قدرت . هر کس چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد . بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی پاره ای از روحشان را بعضی ها ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگی شان را . شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد . حالم را بهم می زد ، دلم می خواست همه ی نفرتم را توی صورتش تف کنم . انگار ذهنم را خواند ، موذیانه خندید و گفت : من کاری با کسی ندارم ، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم ، نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد ، می بینی آدم ها خودشان دور من جمع شده اند ! جوابش را ندادم . آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت : البته تو با این ها فرق می کنی . تو زیرکی و مؤمن . زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد . اینها ساده اند و گرسنه . به جای هر چیزی فریب می خورند ...از شیطان بدم می آمد ، حرف هایش اما شیرین بود . گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت . ساعت ها کنار بساطش نشستم . تا اینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتاد که لابه لای چیز های دیگر بود . دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم . با خودم گفتم : بگذار یکبار هم شده کسی چیزی از شیطان بدزدد . بگذار یکبار هم او فریب بخورد .به خانه آمدم و در جعبه ی کوچک عبادت را باز کردم . اماداخل جعبه جز غرور چیزی نبود !!! جعبه ی عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت . فریب خورده بودم . دستم را روی قلبم گذاشتم ، نبود . فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته ام . تمام راه را دویدم ، تمام راه لعنتش کردم ، تمام راه خدا خدا کردم . می خواستم یقه ی نامردش را بگیرم ، عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم . به میدان رسیدم . شیطان اما نبود . آن وقت نشستم و های های گریه کردم ، از ته دل . اشک هایم که تمام شد ، بلند شدم تا بدون قلب بروم ، که صدایی شنیدم . صدای قلبم را ... پس همان جا بی اختیار به سجده افتادم
اهل بیت(ع) مفسران قرآن کریم اگر مراد علم ائمه ـ علیهم السّلام ـ به همة قرآن اعم از ظاهر، باطن، تنزیل و تأویل آن است، باید گفت این امری مسلم و مورد قبول است از آنجا که قرآن کریم، دارای ظاهر، باطن، تأویل و تنزیل است، علم به باطن و تأویل قرآن کریم در اختیار معصومین ـ علیهم السّلام ـ است و آن بزرگواران احاطة تام بر همة ابعاد قرآن دارند. به تعبیر دیگر پیوند میان قرآن و اهل بیت، پیوند میان نور و بینایی است؛ گرچه نور وحی در ذات خود روشن و روشنگر است، اما بهرهگیری از آن، نیاز به چشمانی بصیر و نافذ دارد و راهندازان طریق دیانت به میزان بصیرت و بینایی خویش از آن سود میجویند.
نقش تبیینی و تفسیری سنت نسبت به قرآن:
بیتردید قطعیترین کارکرد سنت نسبت به قرآن، که هیچ کس نمیتواند در آن تردید کند، نقش توضیحی و تفسیری سنت نسبت به قرآن است؛ این حقیقت را میتوان از خود قرآن استفاده کرد، آنجا که میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»زیرا بر اساس آیة فوق، نقش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ شرح ما انزل الله برای مردم است و واقعیت امر نیز بر آن صحه میگذارد. اگر به مجامع رواییمان مراجعه کنیم، میبینیم قسمت اعظم روایات، شرح آیات وحی هستند؛ برخی به تفسیر معارف و مفاهیم اعتقادی و نظری و عملی پرداختهاند و مفاهیمی چون عرش، کرسی، صفات الهی، امانت الهی به انسان، عدل، ظلم، خیانت، تبذیر و اسراف، تزکیه، تقوا، تکبر، فسوق.... را شرح دادهاند و برخی دیگر به تبیین حدود و گسترة مفاهیم و معانی قرآن پرداختهاند.
منشأ نیاز قرآن به سنت
قرآن کریم، بنابر مصالح چندی که شاید یکی از آنها تضمین جاودانگی و تداوم حیات معارف و قانونگذاریهای قرآنی است، به گونهای کلی و بدون طرح جزئیات به بیان مسائل پرداخته است، تا چون آفتاب بر همه لحظات تاریخ بتابد، این سبک، ناگزیر همراه با نوعی اطلاق و کلیت و شمول است که میبایست به وسیله سنت، قیدها و خصوصیات ثابت و متغیر آن بیان شود.
پس نیازمندی قرآن به سنّت در تبیین معارف آن، واقعیتی است که از خود قرآن برخاسته است و به همین لحاظ میتوان گفت همان گونه که سنت در اصل اعتبار و حجت بودن خود به قرآن متکی است قرآن نیز در تفهیم و القای معارف خود به سنت تکیه دارد و به آن محتاج است. جمله پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین لن یفترقا حتّی یروا علی الحوض»، نیز همین واقعیت نیازمندی دو سویه کتاب و سنت را که اهل بیت بیانگر آن هستند، تأیید میکند.
تفسیر معنوی، مهمترین ویژگی تفسیر اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ
کاوش در روایات تفسیری اهل بیت بیانگر آن است که اهتمام ایشان و تأکید آنان در زمینه تفسیر معنوی قرآن بوده است و تفسیر لفظی قرآن در روایات تفسیری ایشان اندک است و این میتواند بدان جهت باشد که تفسیر لفظی، کاری چندان پیچیده و دور از دسترس نبوده، بلکه لغتشناسان با اندکی بازکاوی و دقت میتوانستهاند به آن برسند، ولی این تفسیر معنوی قرآن است که نیاز به آگاهیهای ژرف دینی و آشنایی با روح فرهنگ قرآنی دارد و این چیزی نیست که همواره از منابع دانش و تجربههای بشری، ا رتزاق کند، بلکه تفسیر معنوی کتاب الهی، ویژه کسانی است که در قرآن به عنوان «اولوالالباب»، «اهل الذکر»، «مطهرون» یاد شدهاند و اهل بیت کاملترین و بارزترین نمونههای این عناوین هستند؛ چه این که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در حدیث مشهور، متواتر ثقلین، ایشان را از قرآن و قرآن را از ایشان جداییناپذیر معرفی کرده است و رهیابی امت به زلال هدایت را بسته به جدا نشدن از قرآن و اهل بیت دانسته است.
صدرالدین محمد شیرازی(ملاصدرا) در ارتباط با ژرفای مفهومی قرآن و دستهبندی انسانها نسبت به درک مفاهیم قرآنی مینویسد:
«... و تمام سخن این که: برای قرآن درجات و منازلی است، چنانکه برای انسان مرتبهها و مقامهایی است، پایینترین مرتبههای قرآن، بسان پایینترین مرتبههای انسانی است و آن همان قرآن میان دو جلد است، همان گونه که پایینترین درجههای انسان، پوست و بشره اوست، برای هر درجه از قرآن، حاملانی است که آن درجه را حفظ و کتابت می کنند و مس نمیکنند (و در نمییابند) قرآن را در هر درجهای مگر پس از آن که پاکیزه و پیراسته از آلایش متناسب با همان درجه باشند. توده انسانها تنها به پوسته و خطها و معانی ظاهر قرآن ره مییابند... اما جان و مغز و راز قرآن را جز صاحبان خرد ناب در نمییابند و رسیدن به روح قرآن از راه علوم آموختنی و فراگرفتنی میسّر نیست که علم لدنّی و موهبتی میخواهد.»
تأکید و توجه ویژه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به عترت خویش، نه از سر نگهداشت خویشاوندی است، چه این که ساخت آن گرامی از چنین گمانههایی به دور است و روابط نسبی، در فرهنگ انبیاء نمیتواند، مایه برتری باشد، بلکه تعبیر عترت اهل بیت، تنها عنوان مشیر است و آنچه فلسفه و علت اصلی این ارتباط را مینمایاند، تعبیر «لن تضلوا ابدا» است، یعنی آنچه اهل بیت را همراه و نزدیک قرآن ساخته، شأن بیانگری و تفسیر و تبیین آنان است تا بدان جا که دور ماندن از مکتب تفسیری آنان و بسنده کردن به تفسیر لغوی و فهم ظاهری قرآن، مایه گمراهی است.
امام علی ـ علیه السّلام ـ با توجه به همین واقعیت بود که در واقعه نهروان به ابن عباس سفارش کرد که وی در بحث و استدلال با خوراج نباید از طریق قرآن وارد شود، زیرا قرآن دارای وجوه گوناگون و در خور حمل بر معانی گوناگون است: «...لاتخاصهم بالقرآن، فان القرآن حمال ذو وجوه...»[2
در عرصه تأویل و تفسیر معنوی قرآن است که نااهلان، توجیهها و تأویلات ناروایی که از ساحت ملکوتی آن به دور است، به نام تفسیر مراد کلام الهی به خورد انسانها میدهند، همچون تفسیر «ایمان به غیب» به مبارزه مخفی و پنهانی و تفسیر معاد و سرای دیگر و بهشت به عاقبت تکامل جوامع انسانی و پدید آمدن جامعه بیطبقه توحیدی و دیگر یاوه سراییها. بنابراین هرچند قرآن کریم، در آیات بسیاری، همگان را به، تدبر و تعقل دعوت کرده است: گاهی میفرماید: «یا ایها الناس» گاه میفرماید یا اهل الکتاب گاه میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا» زمانی میفرماید: «یا اولی الابصار» و یا «اولی الالباب» ولی چون فهم معانی آیات قرآن مراتب دارد؛ مراتب پایین آن از عموم مردم دور نیست و مراتب بالای آن تنها محدود به «راسخون در علم» میشود.
فهم قرآن کریم در حد تفسیر (و نه تأویل) و فهم ظواهر الفاظ آن منحصر به معصومان ـ علیهم السّلام ـ نیست و نه تنها آنها آن را به خود منحصر نساختند، بلکه مردم را به آن تشویق و ترغیب کردند. خلاصه آنکه: استفاده از ظواهر الفاظ قرآن در حد تبیین کلیات دین با رعایت شرایط ویژة آن، بهره همگان است، چون رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ عهدهدار تبیین جزئیات و تفصیل کلیات شریعت و معلم الهی قرآن کریم است و آن حضرت نیز به موجب حدیث متواتر ثقلین همین سمتها را به جانشینان خود سپرده است، تبیین حدود و جزئیات معارف و احکام کلی قرآنی بر عهده معصومین ـ علیهم السّلام ـ است و سخنان آنان عمومات قرآنی را تخصیص و مطلقات آن را تقیید میکند و بر همین اساس نیز استناد به قرآن برای معتقد شدن به «اصول اعتقادی» و عمل کردن به «فروع عملی» بدون رجوع به روایات بیارزش است و در حقیقت، سخن «مجموع ثقلین» سخن اسلام است نه آنکه سخن «یکی از دو ثقل» به تنهایی باشد.
الا که راز خدایی.....
الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید
سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی
دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید
الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی
فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها
تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی
ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی
نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی
یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی
تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته
تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی
به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری
به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی
ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی